سه شنبه 89 آذر 30 , ساعت 1:27 صبح
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش وخزان باش...ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگنرند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است،نشان من و توست
سایه! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش وخزان باش...ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگنرند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است،نشان من و توست
سایه! ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
نوشته شده توسط ravanshenas | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ